خدایا!!!میگویند:جهنمت فرداست پس چرا امروز میسوزم...!؟
حواست نبود ، که آمدم ...
حواست نبود ، که ماندم.....
حواسم نبود ، که با من نیامدی ...
حواسم نبود ، که پیشم نماندی....
...حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم ....
چرا هیچ کس حواسش به ما نیست...!!
انقدر پیش این و اون از خوبی هات تعریف کرده بودم
که وقتی سراغتو میگیرن, خجالت می کشم بگم:
تنهام گذاشت رفت
یادت هست مادر؟
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه
بیشتر بخورم یادت هست؟
شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته
باشم قورت بدهم حتی
بغض های نترکیده ام....♥
دوست داشتن را با تمام وجود يادش دادم...
ولي او رفت..
و امتحانش را به ديگري پس داد..






نمی بخشمتون اگه در موردمطا لبم نظرندین
............................
.............
...
اشکهایم را با دست های
خودم پاک میکنم
اینجا همه......
رهگذرند
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم
برای عــآشِق شدن که بـــهانه های
ریــ ــز و درشــ ــت لازم نیست!
برای عاشــ ــق شدن کافیـست تــ ــو نگاه کنی
و من ...
لبخـ ـند بزنمــ
.
برای بعضی از دردها نه میتوان گریه کرد...
نه میتوان فریاد زد...
برای بعضی از دردها...
فقط میتوان نگاه کرد و بی صدا شکست!...
خـــــــــــاطرات خــــــــــیلی عـــــــــجیبند!!!
گــــــــــاهی اوقــــــــات مــــــــــی خندیم
بــــه روزهـــــــایی کـــــــه گــــــــریه مـــــــی کردیم
گــــــــــاهی گــــــــــریه مـــــــــی کنیم
بـــــــه یــــــاد روزهــــــــایی کــــــــــه مــــــــــی خندیدیم
!!!


خدایا
خدایـــا من از تو معجزه میخواهم
معجزه ای بزرگ درحد خدابودنت ....
توخود بهتر میدانی
معجزه ای که اشک شوقم راجاری کند
ناامید نیستم فقط دلتنگم...
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
....
همیشه در حالی که
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده ! یه عالمه اشک توی
چشماته ! یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده
باید بگی: خب .... خداحافظ
هیــچـــوقـت فـکـــر نــمیــکردم بــــه جــــرم
عـــــاشـــقــی ایـــنــگــونــه مجــــازات شــــوم
دیــگر کســـی بـــه ســـراغـــم نــخـــواهد آمــــد قـــلـبم
شـتـابان مـیــزتـد شــمــارش
معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در
آغوش میکشم
تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام
زل زدم ، خــیـره شــدم ، پــلــک زدم ، مــحـو شــدم
یــــــــــک نــــــــــفــــــــــــر عشــــــــــــــــــق مــــــــــرا
در دلـــــــــــش آغـــــــاز نــــــــــکـــرد
عاشق که میشوی
نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود
خواه ، گاهی دیوانه ، گاهی آرام
گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت
ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛ تنها
ترین هیچ کسی رو نداری
حـتی بــرای درد و دل کـردن و حــرف زدن
تنها غم میماند کنارت و تنهایی و سیگار
...
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نـه بـرای ایـنـکه دیـگران را از خـودت دور کنــی
بلکه برای اینکه ببینی
بــرای چــه کـســـانـی اهـــمـــیــت
دارید.
خـــــــــــوبــــــــــم بـــــــــــاور کـــــنـــــیــــــد
اشــــکــها را ریــخــتــه ام ... غـــصـــه هــــا را خــــورده ام
نـــبـــودنــــهــــا را شـــــــمــــــــرده ام
ایــن روزهــا کــه مـیـگـذرد خـالــی ام
خـالـی از خــشــم ، نــفـــرت ، دلتــنگی و حتــی از
عشــق
خــــــــالـــــی ام از احســــــاس
.
تلخی در واژه نیست ، تلخی در جایگاه واژه هاست
تلخی در خنده ها نیست ، بلکه به چه چیزی خندیدن است
تلخی ، به خودی خود تلخ نیست،ما هستیم که آن را می
آفرینیم
با یک دروغ ، یک خیانت ، ..............
|
|
حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله ...
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچ
وقت نمیتونی پرتشون کنی …
.
.
.
.
توبه کرده بودم که دیگه رفاقت یه طرفه نکنم
ولی مگه این دلم میذاره تنها رفیقمم ولم کرد...
نمیدونم شاید جز اون سنگهایی بودم که باید پرت میشدم تو آب
شاید
...
خدا را دوست بدارید
حداقلش این است که یکی را دوست داری
د که روزی به او می رسید
...
..
.
|
|
در جامعه ای چطور ثابت کنم دوستت دارم ....؟؟؟؟ |
:ادامه مطلب:
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد !
به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست ...
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
به امیدی که ساحل داره این دریا !
به امیدی که آروم میشه تا فردا !
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره !
به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره !
دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...

پـایـان یک رابطـــه
فقــط پـایـان یک رابطـــه نیست
ممکــن است پـایـان خیلـــی از چیــزهــــا باشــــد ،
پـایــان دوسـت داشتــــن !
پـایـان خوشبینــــــی !
پــایــان اعتمـــــاد . . .!
بزرگترین اشتباهم این بود که التماس کردم بمانی...
نمی ارزیدی!!!
دیر فهمیدم...
یه روز دروغ به حقیقت گفت : میای بریم شنا کنیم؟
حقیقت ساده و زود باور پذیرفت
آنها کنار دریا رفتند حقیقت تا لباس هایش را در آورد دروغ آنها را دزدید و فرار کرد .
از آن به بعد حقیقت عریان و زشت است ولی دروغ در لباس حقیقت زیباست.
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا می خواند و سئوال را مطرح
میکند: شما در قطاری نشستهاید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت
ی کند و ناگهان شما گرما زده می شوید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بیتجربه فورا جواب میدهد...
:ادامه مطلب:
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |